معنی راهنمایی و ارشاد
حل جدول
لغت نامه دهخدا
راهنمایی. [ن ُ / ن ِ / ن َ] (حامص مرکب) راهنمائی. عمل راهنمای.دلالت و هدایت. (ناظم الاطباء). ارائه ٔ طریق. رهنمایی. رهنمونی. راهنمونی. راهنمون شدن. ارشاد. رهبری. هدی. (منتهی الارب): و راهنمایی شان کرده بود به چنگ زدن به چیزی که هرگز نگسلد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). و راهنمایی کند او را [القادر باﷲ را] بسوی راه راست. (تاریخ بیهقی چاپ دکتر فیاض ص 308).
- اداره ٔ راهنمایی و رانندگی، نام اداره ای از توابع شهربانی کل کشور ایران که حفظ نظم و قوانین و نظامات مربوط به عبور و مرور وسایط نقلیه و دارندگان و رانندگان آن وسایط و هدایت آنان را بعهده دارد.
ارشاد
ارشاد. [اِ] (ع مص) راه نمودن. (منتهی الأرب). راه راست نمودن. راه بحق نمودن. راه حق نمودن. (غیاث اللغات). راه نمودن بحق. رهبری. رهنمونی. راهنمائی. رهنمائی. هدایت. راهنمونی. براه آوردن. بره آوردن. بسامان آوردن. ضد اضلال: و قد انار اﷲ بصائرهم و اخلص ضمائرهم و ارشدهم الی الهدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). و برای ارشاد و هدایت ایشان رسولان فرستاد. (کلیله و دمنه). داود علیه السلام را بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانیدند. (کلیله و دمنه).
- ارشاد دادن، ارشاد کردن:
خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی
چه می شد اندکم از بیوفائی یاد میدادی.
سلیم.
- ارشاد کردن، راهنمائی کردن. راه نمودن:
نیست غیر از عشق خضری در بیابان وجود
هر کجا گم گشته ای بینی بعشق ارشاد کن.
صائب.
- ارشاد گرفتن، طلب هدایت و راهنمائی کردن:
چو هندو کز برهمن ساحری ارشاد میگیرد
ز زلفت خال مشکین دلربائی یاد میگیرد.
میرعبدالغالب نجات.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ واژههای فارسی سره
راهنمایی
نام های ایرانی
پسرانه، راهنمایی، هدایت
فرهنگ فارسی هوشیار
راه راست نمودن راه نمودن (مصدر) راه نمودن راه راست نمودن راه به حق نمودن به حق و درستی رهنمونی کردن، (اسم) راهنمایی هدایت مقابل راهنمایی هدایت مقابل اضل جمع: ارشادات.
راهنمایی
عمل راهنما هدایت رهبری. یا اداره راهنمایی و رانندگی اداره ای در شهربانی که موظف به انتظام رفت و آمد و عبور و مرور وسایل نقلیه است شعبه تامین وسایل عبور و مرور و وسایل نقلیه.
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
معادل ابجد
829